آدمها (کتاب اول)

ساخت وبلاگ


جلد خاکستری اش را در دست می گیری، حرف به حرفش را با خودت تکرار می کنی، دست می کشی روی اسمش.. آدم ها... بعد خیره می شوی به خط های در هم ریخته ی روی جلد که قرار بوده بشوند قیافه ی آدم های داستان! «و مگر آدمی صورت می پذیرد؟»

صفحه ی اول و دوم را که گذراندی می رسی به فهرست: جواتی، یارمحمدی و دیگران، مامان ملی٬ اقدس باجی، ابی گوش دراز و تک تک آدمهای دیگر.

 
ظرافت این کتاب همین جاست. کلمات این کتاب به جای «از، در، با، و به» بودن آدم ها هستند و آدمها به جای بخش های کتاب نشسته اند، تک تک سطر ها و صفحه ها و حتی فهرست. داستان های کوتاهی که هرکدام نهایتا سه یا چهار صفحه بشود یا نه؟ اما تو از همان خط اول شخصیت را برای خودت می آفرینی:  دست های سفید فاطمه خانم مرده شور را و کت و شلوار و تاکسی زرد و کثیف حسن شلغم را و چشم های شکاک زهره امانت را و همه ی جهانش را.
بعد همراهش راه می افتی و اوضاعش را می بینی. کنارش راه می روی و خوشحالی و دردش را می چشی. خودت را و زمان را گم می کنی و می شوی نظاره گر تام چرخش فلک برای آدم ها .
همه چیز دارد تقریبا خوب پیش می رود که به آخر قصه می رسی
و ناگهان
بووووم
پرت می شوی آخر سیاهچاله غمگین سرنوشت آدم داستانت!... در حالی که تکه ای از تو هنوز مانده است کنارشان.
سرت را که بالا می آوری کتاب را تمام کرده ای. حالا با آدم های واقعی چشم در چشم می شوی! یک اتوبوس پر از سیاهچاله های غمگین که هنوز نرسیده اند به  آخرین خط شان.
غمگینانه است و این را خوب  می دانی.  فقط می توانی زیر لب تکرار کنی:
آدم ها را باید خواند...


پی نوشت: گوشه ای از منوی وبلاگ، بخشی به نام از «کتاب ها» راه انداخته ام، برای آرشیو کتاب هایی که خوانده ام. و این نوشته اولین قدم این راه است. :)

عیدتون مبارک :)...
ما را در سایت عیدتون مبارک :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mse-noghteg بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 15:14