وجود خارجی ندارد

ساخت وبلاگ

صدایش می آمد...

در گوش هایم فرو می رفت و در سرم می پیچید. هیچ کس نمی فهمیدش ... هیچ کس نمی شنیدش. اما من می فهمیدم، واضح بود؛ واضح تر از هر فریادی،هر صدایی، هر نتی.

کسی نام مرا در گوش باد زمزمه می کرد... کسی مرا می خواند. نمی توانستم دست روی دست بگذارم.

از دنیا کنده شدم،  راه افتادم...


زمان را گم کردم ، چقدر راه رفتم؟ چند تپه شنی را پشت سر گذاشتم؟ چقدر فریاد کشیدم "آهای کجایی پس؟" چند بار مسیر را عوض کردم ؟ باد چند بار اثر پاهای خسته و بی رمقم  را از تن خاک گرم کویر محو کرد؟ چند بار زمین خوردم؟

به کجا رسیدم؟ صدا را پیدا کردم؟

این ها هیچ...

حالا کجایم؟ اصلا این جا کجاست؟ من لابه لای این کلمات چه کار می کنم؟ کسی نام مرا در کویر  صدا می زد، دنبالش رفتم... 

جماعت؟! یک نفر به من جواب دهد: 

 اینجا کجاست؟

من اینجا چه می کنم.

همه چیز، نا آشناست.

 این اتاق لعنتی، 

این تخت، 

این کلمات،

 این زندگی... 

این ها مال من نیست! 

من هنوز در کویر سرگردانم... دنبال آن صدا... من اینجا نیستم 

 آهاااااااااااااااای جماعت! گوش می دهید؟!

این فرد وجود خارجی ندارد.

ادامه مطلب
عیدتون مبارک :)...
ما را در سایت عیدتون مبارک :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mse-noghteg بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 22 اسفند 1395 ساعت: 11:48